گل نرگس

گل نرگس

تا جمعه ی موعودت من پیر شوم شاید / از برکه ی این دنیا تبخیر شوم شاید ________________________________________________________ وبلاگ عمومی - مهدویتی
گل نرگس

گل نرگس

تا جمعه ی موعودت من پیر شوم شاید / از برکه ی این دنیا تبخیر شوم شاید ________________________________________________________ وبلاگ عمومی - مهدویتی

شعر آب را گل نکنید




آب را گل نکنید 

شاید از دور حسین 

مشک طفللان بر دوش 

زخم و خون بر اندام 

می رسد تا که از این آب روان 

پر کند مشک تهی 

ببرد جرعه آبی برساند به حرم 

ادامه مطلب ...

شعر امام زمان(عج)-4



با همه لحن خوش آوایی ام

در به در کوچه تنهایی ام

ای دو سه تا کوچه زما دورتر

نغمه تو از همه پرشورتر

کاش این فاصله را کم کنی

محنت این قافله را کم کنی

کاش که همسایه ما می شدی

مایه آسایه ما می شدی

هر که به دیدار تو نائل شود

یک شبه حلال مسائل شود

دوش مرا حال خوشی دست داد

سینه مرا عطشی دست داد

نام تو بردم لبم آتش گرفت

شعله به دامان سیاوش گرفت

نام تو آرامه جان من است

نامه تو خط عوان من است

ای نگه ات خواستگاه آفتاب

بر من ظلمت زده یک شب بتاب

پرده برانداز زچشم ترم

تا بتوانم به رخت بنگرم

ای نفست یار و مددکار ما

کی و کجا وعده دیدار ما

ای که هر دم دم ز حیدر میزنی

بر یتیمان علی سر می زنی

شاهد اقبال در آغوش کیست

کیسه نان و رطب بر دوش کیست

کیست آن کس کز علی یادی کند

بر یتیمان من امدادی کند

دست گیرد کودکان درد را

گرم سازد خانه های سرد را

ای جوانمردان جوانمردی چه شد

شیوه رندی و شبگردی چه شد

شیعگی تنها نماز و روزه نیست

آب تنها در میان کوزه نیست

کاسه را پر کن ز آب معرفت

تا درو جوشد شراب معرفت

باده مما رزقناهم بنوش

ینفقون بنیوش و در انفاق کوش

هم بنوش و هم بنوشان زین سبو

لن تنالو البر حتی تنفقوا

جستجویی کن سبوی بده را

شستشویی کن به می سجاده را

ای مسلمان زاده بعد از هر اذان

رکعتی تنهی عن الفحشا بخوان

گر نمازت ناهی از منکر شود

از اذانت گوش شیطان کر شود

هر سحر دست نیایش باز کن

بیخود از خود تا خدا پرواز کن

بال مرد حق بود دست دعا

لیس لالانسان الا ما سعی




شعر امام زمان(عج)-3

 

«شعر امام زمان»

 

گفتم به مهدی بر من عاشق نظر کن
گفتا تو هم از معصیت صرف نظر کن


گفتم به نام نامیت هر دم بنازم
گفتا که از اعمال نیکت سرفرازم


گفتم که دیدار تو باشد آرزویم
گفتا که در کوی عمل کن جستجویم

گفتم بیا جانم پر از شهد صفا کن
گفتا به عهد بندگی با حق وفا کن

گفتم به مهدی بر من دلخسته رو کن
گفتا ز تقوا کسب عز و آبرو کن

گفتم دلم با نور ایمان منجلی کن
گفتا تمسک بر کتاب و هم عمل کن

گفتم ز حق دارم تمنای سکینه
گفتا بشوی از دل غبار حقد و کینه

گفتم رخت را از من واله مگردان
گفتا دلی را با ستم از خود مرنجان

گفتم به جان مادرت من را دعا کن
گفتا که جانت پاک از بهر خدا کن

گفتم  ز هجران تو قلبی تنگ دارم
گفتا ز قول بی عمل من ننگ دارم

گفتم دمی با من ز رافت گفتگو کن
گفتا به آب دیده دل را شستشو کن

گفتم دلم از بند غم آزاد گردان
گفتا که دل با یاد حق آباد گردان

گفتم که شام تا دلها را سحر کن
گفتا دعا همواره با اشک بصر کن

گفتم که از هجران رویت بی قرارم
گفتا که روز وصل را در انتظارم



http://s2.picofile.com/file/7883584294/23.gif